امروز می خواهم در مورد قیام عاشورا صحبت کنم. چرا امام حسین(ع) در روز 8 ذی الحجه، حج را نیمه کاره رها کرد ؟؟؟؟
بیعت یک سنت عربى بود. معاویه از معاریف قوم براى یزید بیعت گرفته بود ولى متعرض حال امام حسین (علیه السلام) نشده و به آن حضرت تکلیف بیعت ننموده بود و بالخصوص به یزید وصیت کرده بود که اگر حسین بن على(علیه السلام) از بیعت وى سر باز زند پیگیرى نکند و با سکوت و اغماض بگذراند،زیرا پشت و روى مسئله را درست تصور کرده عواقب وخیم آن را مىدانست.
ولى یزید در اثر خودبینى و بىباکى که داشت،وصیت پدر را فراموش کرده،بىدرنگ پس از درگذشت پدر به والى مدینه دستور داد که از امام حسین براى وى بیعت گیرد وگرنه سرش را به شام فرستد !!
پس از آنکه والى مدینه در خواست یزید را به امام حسین (علیه السلام) ابلاغ کرد آن حضرت براى تفکر در اطراف قضیه مهلت گرفت و شبانه با خاندان خود به سوى مکه حرکت فرمود و به حرم خدا که در اسلام مأمن رسمى مىباشد پناهنده شد.
این واقعه در اواخر ماه رجب و اوایل ماه شعبان سال شصت هجرى بود و امام حسین (علیه السلام) تقریبا چهار ماه در شهر مکه در حال پناهندگى بسر برد و این خبر تدریجا در اقطار بلاد اسلامى منتشر شد.از یک سوى بسیارى از مردم که از بیدادگریهاى دوره معاویه دلخور بودند و خلافت یزید بر نارضایتیشان مىافزود با آن حضرت مراوده واظهار همدردى مىکردند و از یک سوى سیل نامه از عراق و بویژه از شهر کوفه به شهر مکه سرازیر مىشد و از آن حضرت مىخواستند که به عراق رفته و به پیشوایى و رهبرى جمعیت پرداخته براى بر انداختن بیداد و ستم قیام کند.و البته این جریان براى یزید خطرناک بود.
اقامت امام حسین (علیه السلام) در مکه،ادامه داشت تا موسم حج رسید و مسلمانان جهان به عنوان حج،گروه گروه و دسته دسته وارد مکه و مهیاى انجام عمل حج مىشدند،آن حضرت اطلاع پیدا کرد که جمعى از کسان یزید در زى حجاج وارد مکه شدهاند و مأموریت دارند با سلاحى که در زیر لباس احرام بستهاند آن حضرت را در اثناء عمل حج به قتل رسانند
آن حضرت عمل خود را مخفف ساخته تصمیم به حرکت گرفت و در میان گروه انبوه مردم سرپا ایستاده سخنرانى کوتاهى کرده حرکت خود را به سوى عراق خبر داد.وى در این سخنرانى کوتاه شهادت خود را گوشزد مىنماید و از مسلمانان استمداد مىکند که در این هدف یاریش نمایند و خون خود را در راه خدا بذل کنند و فرداى آن روز با خاندان و گروهى از یاران خود رهسپار عراق شد.
امام حسین (علیه السلام) تصمیم قطعى گرفته بود که بیعت نکند و به خوبى مىدانست که کشته خواهد شد و نیروى جنگى شگرف و دهشتناک بنى امیه که با فساد عمومى و انحطاط فکرى و بى ارادگى مردم و خاصه اهل عراق تأیید مىشد،او را خرد و نابود خواهد کرد.جمعى از معاریف به عنوان خیرخواهى سر راه را بر وى گرفته و خطر این حرکت و نهضت را تذکر دادند،ولى آن حضرت در پاسخ فرمود که من بیعت نمىکنم و حکومت ظلم و بیداد را امضا نمىنمایم و مىدانم که به هر جا روم و در هر جا باشم مرا خواهند کشت و اینکه مکه را ترک مىگویم براى رعایت حرمت خانه خداست که با ریختن خون من هتک نشود.
امام حسین (علیه السلام) راه کوفه را پیش گرفت،در اثناى راه که هنوز چند روز راه تا کوفه داشت،خبر یافت که والى یزید در کوفه نماینده امام را با یک نفر از معاریف شهر که طرفدارى جدى بود،کشته و به دستور وى ریسمان به پایشان بسته در کوچه و بازار کوفه کشیدهاند و شهر و نواحى آن تحت مراقبت شدید در آمده و سپاه بىشمار دشمن در انتظار وى بسر مىبرند و راهى جز کشته شدن در پیش نیست.همینجا بود که امام تصمیم قطعى خود را به کشته شدن بىتردید اظهار داشت و به سیر خود ادامه داد.
در هفتاد کیلومترى کوفه (تقریبا) در بیابانى به نام کربلا،آن حضرت و کسانش به محاصره لشگریان یزید در آمدند و هشت روز توقف داشتند که هر روز حلقه محاصره تنگتر و سپاه دشمن افزونتر مىشد و بالأخره آن حضرت و خاندان و کسانش با شماره ناچیز،درمیان حلقههاى متشکل از سىهزار مرد جنگى قرار گرفتند
در این چند روز امام به تحکیم موضع خود پرداخته یاران خود را تصفیه نمود،شبانه عموم همراهان خود را احضار فرمود در ضمن سخنرانى کوتاهى اظهار داشت که:ما جز مرگ و شهادت در پیش نداریم و اینان با کسى جز من کار ندارند،من بیعت خود را از شما برداشتم هر که بخواهد مىتواند از تاریکى شب استفاده نموده جان خود را از این ورطه هولناک برهاند.
پس از آن فرمود چراغها را خاموش کردند و اکثر همراهان که براى مقاصد مادى همراه بودند پراکنده شدند و جز جماعت کمى از شیفتگان حق (نزدیک به چهل تن از یاران امام) و عدهاى از بنى هاشم کسى نماند.
امام (علیه السلام) بار دیگر بازماندگان را جمع کرده و به مقام آزمایش در آورده در خطابى که به یاران و خویشاوندان هاشمى خود کرد،اظهار داشت که:این دشمنان تنها با من کار دارند،هر یک از شما مىتواند از تاریکى شب استفاده کرده از خطر نجات یابد،ولى این بار هر یک از یاران باوفاى امام با بیانهاى مختلف پاسخ دادند که ما هرگز از راه حق که تو پیشواى آنى روى نخواهیم تافت و دست از دامن پاک تو نخواهیم برداشت و تا رمقى در تن و قبضه شمشیر به دست داریم از حریم تو دفاع خواهیم نمود .
آخر روز نهم ماه محرم،آخرین تکلیف (یا بیعت یا جنگ) ازجانب دشمن به امام رسید و آن حضرت شب را براى عبادت مهلت گرفت و مصمم به جنگ فردا شد .
روز دهم محرم سال 61 هجرى،امام با جمعیت کم خود (روى هم رفته کمتر از نود نفر که چهل نفر ایشان از همراهان سابق امام و سى و چند نفر در شب و روز جنگ از لشکر دشمن به امام پیوسته بودند و ما بقى خویشاوندان هاشمى امام،از فرزندان و برادران و برادرزادگان و خواهرزادگان و عموزادگان بودند) در برابر لشکر بىکران دشمن صف آرایى نمودند و جنگ در گرفت.
آن روز از بامداد تا وا پسین جنگیدند و امام (علیه السلام) و سایر جوانان هاشمى و یاران وى تا آخرین نفر شهید شدند (در میان کشته شدگان دو فرزند خردسال امام حسن و یک کودک خردسال و یک فرزند شیرخوار امام حسین را نیز باید شمرد .
لشکر دشمن پس از خاتمه یافتن جنگ،حرمسراى امام را غارت کردند و خیمه و خرگاه را آتش زدند و سرهاى شهدا را بریده،بدنهاى ایشان را لخت کرده،بى اینکه به خاک بسپارند،به زمین انداختند.سپس اهل حرم را که همه زن و دختر بىپناه بودند با سرهاى شهدا به سوى کوفه حرکت دادند (در میان اسیران از جنش ذکور تنى چند بیش نبود که از جمله آنان فرزند 22 ساله امام حسین ـ که سخت بیمار بودـ یعنى امام چهارم و دیگر فرزند چهار ساله وى محمد بن على که امام پنجم باشد و دیگر حسن مثنى فرزند امام دومکه داماد امام حسین (علیه السلام) بود و در جنگ زخم کارى خورده و در میان کشتگان افتاده بود او را نیز در آخرین رمق یافتند و به شفاعت یکى از سرداران،سر نبریدند و با اسیران به کوفه بردند) و از کوفه نیز به سوى دمشق پیش یزید بردند.
واقعه کربلا و اسیرى زنان و دختران اهل بیت و شهر به شهر گردانیدن ایشان و سخنرانیهایى که دختر امیر المؤمنین (علیه السلام) و امام چهارمـکه جزء اسیران بودندـدر کوفه و شام نمودند بنى امیه را رسوا کرد و تبلیغات چندین ساله معاویه را از کار انداخت و کار به جایى کشید که یزید از عمل مأمورین خود در ملأ عام بیزارى جست و واقعه کربلا عامل مؤثرى بود که با تأثیر مؤجل خود،حکومت بنى امیه را بر انداخت و ریشه شیعه را استوارتر ساخت و از آثار معجل آن،انقلابات و شورشهایى بود که به همراه جنگهاى خونین تا دوازده سال ادامه داشت و از کسانى که در قتل امام شرکت جسته بودند،حتى یک نفر از دست انتقام نجستند .
کسى که در تاریخ حیات امام حسین (علیه السلام) و یزید و اوضاع و احوال که آن روز حکومت مىکرد،دقیق شود و در این بخش از تاریخ کنجکاوى نماید،شک نمىکند که آن روز در برابر امام حسین (علیه السلام) یک راه بیشتر نبود و آن همان کشته شدن بود و بیعت یزید که نتیجهاى جز پایمال کردن علنى اسلام نداشت،براى امام مقدور نبود،زیرا یزید با اینکه احترامى براى آیین اسلام و مقررات آن قائل نبود و بند و بارى نداشت،به پایمال کردن مقدسات و قوانین اسلامى بىباکانه تظاهر نیز مىکرد.ولى گذشتگان وى اگر با مقررات دینى مخالفت مىکردند،آنچه مىکردند در لفافه دین مىکردند و صورت دین را محترم شمرده با یارى پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم و سایر مقامات دینى که مردم براى ایشان معتقد بودند،افتخار مىنمودند .
منبع: http://www.imamalinet.net/k/shieh/index.htm(شیعه در اسلام نوشته علامه طباطبایی)